سفارش تبلیغ
صبا ویژن



تجاوز به دختر 9 ساله توسط پدرش - دغدغه






درباره نویسنده
تجاوز به دختر 9 ساله توسط پدرش - دغدغه
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
عاشقانه های من
احمدی نژاد
مشایی و جوانفکر
جوانان
مدرسه
سیاست
جامعه
دانشگاه
دوستان
اختلاس 3000 میلیاردی
مذهبی
ادبیات
دفاع مقدس
اغفال به همین سادگی است
فساد اخلاقی سیاستمداران
فساد خارجی ها
بنگاههای فساد
متفاوت
کوتاهی ناجا
فساد در همه جا...
وسوسه
خوی حیوانی
روان گردان و بیهوش کننده
طلاق
متفرقه
زمستان 90
پاییز 90
مطالب برگزیده
بهار 91
تابستان 91
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92


لینکهای روزانه
کالج مجازی کاکتوس [37]
[آرشیو(1)]


لینک دوستان
منطقه و جهان آبستن حوادث خوش یمن
● بندیر ●
بلوچستان
►▌ استان قدس ▌ ◄
نغمه ی عاشقی
شهرستان بجنورد
.: شهر عشق :.
بادصبا
...::بست-70..:: بهترین های روز
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
رازهای موفقیت زندگی
برادران شهید هاشمی
ترانه ی زندگیم (Loyal)
سیاه مشق های میم.صاد
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
حکیم دزفولی
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
همای رحمت
زمزمه ی کوچه باغ شاه تور
پاتوق دخترها وپسرها
روان شناسی * 心理学 * psychology
بندر میوزیک
وبلاگ شخصی مرتضی صادقی
صل الله علی الباکین علی الحسین
کوثر ولایت
مذهب عشق
آزاد اندیشان
مناجات با عشق
شهد
*غدیر چشمه همیشه جاری*
عجب صبری خدا دارد......
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
جهاد ولایت
* امام مبین *
درجست وجوی حقیقت
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
fazestan
حاج آقا مسئلةٌ
رویای زیبا ...
منتظران مهدی
فروشگاه اینترنتی نشریه ی دوستی شعبه یک
روژمان
تنهایی من
من هیچم
اس ام اس سرکاری اس ام اس نیمه شبی و اس ام اس ضدحال
اس ام اس عاشقانه
دل نوشته های فارغ التحصیلان شمسی پور
بدون سانسور " بیم و امید "
رشته الکترونیک هنرستان حسابی
واقعیتی به نام درس
دبیرستان دخترانه غیر دولتی علوی
همزبانی
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
تجاوز به دختر 9 ساله توسط پدرش - دغدغه


لوگوی دوستان



وبلاگ فارسی

دختر 9 ساله‌ای که سخت‌ترین لحظات زندگی‌اش را در کنار پدر هوسران و دوستانش گذرانده و مورد آزار جنسی قرار گرفته بود، سرانجام با اقدام مادر نجات یافت. دختر آسیب دیده به‌رغم گذشت چندین ماه از کودک‌آزاری شدید، همچنان از سوی مددکاران انجمن حمایت از حقوق کودکان تحت مشاوره قرار دارد.

سرنوشت تلخ یک زندگی

مادر <فاطمه>، دختری که سال‌ها مورد آزار جنسی پدر و دوستان او قرار گرفته بود، ماجرای سرنوشت تلخی را که به خاطر اشتباه در انتخاب همسر، گریبان‌گیر فرزندش شد را تشریح کرد: ‌ وقتی 10 سال پیش به عقد <یعقوب> پسر هم‌ولا‌یتی‌اش درآمد، هرگز تصور نمی‌کرد چه سرنوشت شومی در انتظارش است، آن موقع 21 سال بیشتر نداشت، زندگی مشترک را با شوهر 25 ساله در اتاقک نگهبانی تنگ و تاریک یک ساختمان پرجمعیت شروع کرد، هرچند سخت بود اما چاره‌ای جز این نداشت، معصومه از همان ماه‌‌های اول زندگی متوجه رفتارهای غیراخلا‌قی همسرش شد اما دیگر دیر بود. 3 ماهه باردار بود و به امید بهتر شدن زندگی سکوت کرد. 4 سال گذشت، آن موقع دخترش <فاطمه> 3 سال و چند ماه داشت، رفتارهای یعقوب غیرقابل تحمل شده بود، هر روز گزارش فساد اخلا‌قیش را از یکی از همسایه‌ها و اهالی محل می‌شنید، می‌دانست زمانی که از صبح تا شب برای خدمت به خانه دیگران می‌رود در اتاقک چه می‌گذرد. به ستوه آمده بود تمام مدت به دختر خردسالش که در خانه با پدر تنها بود فکر می‌کرد، دل مشغولیش زیاد بود اما کاری از دستش برنمی‌آمد. دختر خردسال هم گاهی از رفت و آمدهای افراد ناشناس به خانه‌شان و رفتارهای غیراخلا‌قی زنان و مردان برای او تعریف می‌کرد. شب یکی از روزهای زمستان بود، وقتی معصومه به خانه بازگشت فاطمه را دید که به شدت وحشت‌زده بود و ماجرایی را برای مادرش بازگو کرد، همان شب یعقوب از معصومه خواست تا با یکی از دوستانش رابطه برقرار کند، معصومه دیگر به تنگ آمد، از رفتارهای غیرعادی، کتک‌های وحشیانه و غریزه جنسی بی‌حد و مرزش خسته شده بود، اما وقتی اعتراض کرد یعقوب او را تهدید به مرگ کرد و گفت اگر تن به این کار ندهی تو را می‌کشم و جسدت را مثله می‌کنم! چاره‌ای نداشت یا باید می‌ماند و تن به نقشه‌های پلید این مرد می‌داد یا اینکه طلا‌ق می‌گرفت؛ او راه دوم را انتخاب کرد اما پس از گذشت مدتی متوجه سختی‌های کار شد. برای جدا شدن از یعقوب تلا‌ش زیادی کرد، او راضی به طلا‌ق نبود، چند ماه سردرگم بود تا اینکه با حمایت اعضای خانواده‌‌اش و از آنجا که افرادی در خصوص ضرب و شتم او از سوی شوهر سنگدلش شهادت دادند، توانست از طریق آداب و رسوم طایفه خود به خواسته‌‌اش برسد، غافل از اینکه طلا‌ق از این طریق، جایی برای حضانت دخترش باقی نگذاشت و فاطمه خردسال با سرنوشت مبهمی که انتظارش را می‌کشید با پدر تنها شد و پدر او را به مکان نامعلومی برد و تلا‌ش‌های معصومه برای گرفتن حضانت دخترش به نتیجه‌ای نرسید. اینگونه شد که معصومه ناخواسته دخترش را به دست این مرد سپرد. 6 سال گذشت، در این مدت زن جوان تمام مدت به امید پیدا کردن دختر گمشده‌اش در کلا‌ن‌شهر تهران به هر مکانی سرزد اما به هدفش نرسید. در این مدت چند مرد با او تماس گرفتند و او را در جریان مخفیگاه دخترش قرار دادند اما وقتی بر سر قرار رفت متوجه شد این ملا‌قات ساختگی بوده و نقشه شوهر سابقش برای تجاوز بوده است، از آن روز به تماس‌های مشکوک پاسخی نداد. ‌

جست‌وجو برای پیدا کردن <فاطمه> که تا آن موقع 9 ساله شده بود، همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز زنی با او تماس گرفت و به معصومه اطلا‌ع داد دخترش رفت و آمدهای مشکوکی به خانه‌های مجردی دارد و از او خواست تا فاطمه را از این وضعیت نجات دهد؛ این تماس تلفنی، مادر جوان را نگران‌تر از همیشه کرد به همین خاطر برای بیرون آوردن دخترش از این وضعیت از ترس تکرار شدن ماجراهای قبلی و نقشه پلید شوهر سابقش برای تجاوز، ابتدا به سراغ چند نفر از بستگانش رفت و سپس با گرفتن آدرس، سراغ خانواده‌ای که فاطمه از سوی یعقوب برای مدتی در اختیار آنها قرار گرفته بود رفت. دختر خردسالش را همان‌جا پیدا کرد. اما با 6 سال قبل بسیار متفاوت شده بود، حرکات و رفتارش به هیچ وجه قابل مقایسه با دختران 9 ساله نبود. ظاهرش جا افتاده بود، بزک کرده با ظاهری نامناسب به این طرف و آن طرف می‌رفت، مادر با دیدن این حالت مضطرب شد، چه بلا‌یی بر سر دخترش آمده بود، این همان دختر 6 سال قبل نیست حتی همانند هم سن و سالا‌نش رفتار نمی‌کند! به سرعت برای انتقالش اقدام کرد، تا قبل از رسیدن یعقوب دخترک را از آن خانواده گرفت و به اتاقکی که اجاره کرده بود برد، اما وضعیت فاطمه وخیم‌تر از آن بود که از سوی مادرش مورد مراقبت قرار گیرد، او برای مادرش از ماجراهای چند سال گذشته گفت، مادر متوجه شد که در این مدت دخترش مورد آزار و اذیت جنسی فراوانی از سوی پدر و دوستان پدرش قرار گرفته و این رفتارهای جنسی به‌اندازه‌ای بود که فاطمه نمی‌دانست باید چه واکنشی نشان دهد، چرا که حتی پی نبرده بود که رفتارهای پدرش طبیعی نیست و نباید چنین اتفاقی می‌افتاد. او دچار عفونت‌های شدیدی شده بود، مادر نمی‌دانست باید چه کند، فاطمه وضعیت طبیعی نداشت، تمایل زیادی به پوشیدن لباس‌های باز، آرایش کردن و ... داشت. نمی‌توانست او را کنترل کند. از طریق یکی از خانواده‌هایی که برای نظافت به خانه‌اش می‌رفت متوجه فعالیت انجمن حمایت از حقوق کودکان شد، به همین خاطر به آنجا رفت و با تشریح موضوع به مددکاران، درخواست کمک کرد



نویسنده » صابر . ساعت 10:4 عصر روز دوشنبه 87 شهریور 4